هیچ چیز نمیتوانم بگویم
هیچ چیز درباره ی هیچ چیز نمی توانم بنویسم
آنچه آغاز شده است مرا به سکوت واداشته است
احساس می کنم, که پرنده ی موهومی شده ام که وارد فضای بی کرانه ی عدم شده است
اصلا نمیدانستم,
احساس نکرده بودم که ننوشتن هم کاری است
و حالا می فهمم چه کار طاقت فرسایی است
اما من در برابر وحشی ترین و نیرومندترین وسواس ها می ایستم
ایستادن!
چه مصدری, و آقاترین از این در زبان بشر هست؟
می توانم بنویسم و صبر کنم،
تحمل کنم !
و نیز می توانم کسی را که با من آشناست،
خویشاوند است،
به من مومن است،
وادار کنم :
بایستد، تحمل کند، صبور باشد...