خداوند به هر که بخواهد بی حساب عطا می کند ...

رویاهایی که به لطف الهی به حقیقت تبدیل می شوند

خداوند به هر که بخواهد بی حساب عطا می کند ...

رویاهایی که به لطف الهی به حقیقت تبدیل می شوند

امتحانات ...

اگه خدا بخواد با اتمام این هفته پا به دوران فرجه ها می زاریم... این یعنی یک قدم دیگه به خوشبختی نزدیکتر شدن... خوشحالم که همه چی رو به راهه ... 

احتمالا به مدت یه ماه وبلاگمو آپ نکنمُ به هر حال دوران امتحاناته و باید بیشتر حواسمو جمع کنم. 

خدایا به خاطر همه چی شکرت...همیشه دوست دارم.

تو همون حس غریبی که همیشه با منی

سلام عزیزم،الان که در حال تایپ این متنم،احساسی در درونم هست که قابل توصیف نیست...رفتنت انقدر سریع اتفاق افتاد که هنوز در باورم نگنجیده؛امروز روز میلادته و تو نیستی و هیچ چیز واسم از این رنج آوردتر نیست که با بغضی که همیشه تازه می مونه،تولدتو تبریک بگم... 

چقدر مسیر زندگیت سخت و دشوار بود و چقدر صبور بودی و چه زود و ناخواسته مرگ رو تجربه کردی،از میلاد تا عروجت تنها 16 بهار فاصله است...

کی باور دلم می شه که تو از پیشم رفتی؟و چرا رفتی؟و چرا خدا تو رو ازم گرفت و فکر دلم رو نکرد؟و چرا انقدر سخت امتحان شدم و چرا انقدر سخت امتحان شدی؟

کیمیای من ،امروز روز میلادته  و من باید شمع روشن کنم... شمع یک سالگیتو...الان 9 ماهه که نیستی...و خدا 16 سال پیش تو رو به زمین و آغوش مادرت هدیه کرد،کاش بیشتر پیشمون می موندی،کاش خدا بیشتر هوای دلمو داشت... 

امشب تا صبح توو خوابم منتظرت می مونم تا بیای و تولدتو تبریک بگم...خدایا آخه چرا؟واقعا چرا انقد زود همه چی تموم شد؟؟؟

روحت شاد...

حالا که نیستی بدون که هیچ وقت فراموشت نمی کنم و همیشه به یادتم ،ثانیه به ثانیه و لحظه به لحظه...

 کیمیا ... کیمیا... جای تو رو هیچ کس واسم پر نمی کنه و نمی تونه پر کنه....اینو مطمئن باش.

دوست دارم چاقالو جونم...اووووووووووممممممممممممممممممهههههههههه

امشب حتما بیا... منتظرم